ضرورت فقه سیاسی
ضرورت جامعهی سیاسی مساوق با ضرورت عمل سیاسی است؛ به تعبیر دیگر، ناچار بودن انسان برای زندگی در جامعهی سیاسی، ملازم با این معنا است که انسان ناچار از عمل سیاسی است. یعنی انسان ناچار است کنشهایی از سنخ افعال، حالات روانی و روابط با عطف توجه به عزت و قدرت داشته باشد. در جامعهی سیاسی مقولاتی چون نفوذ، عزت و قدرت نقش اساسی در نظم و بقای اجتماع انسانی ایفا میکنند و برای قدرت سیاسی، نهاد حکومت در جامعه ایجاد میشود. انسان در جامعه از طریق عمل اجتماعی خود را آشکار ساخته و در جامعه به عنوان یک عضو مطرح میسازد. جامعه شبکهای از روابط انسانی است که سازههای آن پایگاهها و نقشهایند، نه انسانها. انسان تا در پایگاهی اجتماعی قرار نگیرد، عضو جامعه نخواهد شد و پایگاه نیز با نقش تعریف میشود. پایگاه موقعیت و جایگاهی اجتماعی است که افراد در جامعه به دست میآورند و به واسطهی این موقعیت، از عناوین اجتماعی مناسب با آن برخوردار میشوند و با مشاغل، سطح معلومات، پست رسمی، ثروت، خانواده و مانند آنها تعریف میشود. تعریف نقش دینمدار کردن زندگی فقه اجتماعی را ضروری میسازد. زیرا دینمداری مستلزم تعریف هویت دینی برای افراد در جامعه است و با توجه به تعریف فقه، فقه در تعریف پایگاههای اجتماعی و نقشهای مناسب برای هر پایگاه نقش اول را دارد. هم چنین، عمل اجتماعی تنها در قالب یک نقش تحقق نمیپذیرد؛ بلکه میتواند در قالب انحرافات و کجرویهای اجتماعی هم باشد و از مهمترین کارکردهای فقه تفکیک انحراف و کجروی از صراط مستقیم در حوزهی عمل است.
هر عمل اجتماعی از جهت معنایی که به آن تعلق میگیرد، قابل ارزشگذاری اخلاقی و در پی آن قابل بازخواست و طلب مسئولیت است. این نکتهای بدیهی است. هم چنین، از آنجا که انسان بالطبع اجتماعی است و نحوهی عادی حیات او، حیات اجتماعی است، اعمال او هویت اجتماعی دارند و از همان جهت قابل ارزشگذاری و بازخواست میباشند. نکتهی دیگر این که، هر عمل اجتماعی با سرمایهای که عامل در اختیار دارد، متناسب است. سرمایهی عمل اجتماعی مجموعهای از امکانات است که فاعل در چارچوب نظمی جامعه در درسترس مییابد تا فعل خود را انجام دهد. سرمایه از امور متنوعی حاصل میشود: پایگاهها و نقشهایی که در جامعه تعریف شدهاند، ثروت، علم، آبرو، خانواده، دوستان، نهادها، قانون، امنیت و ... . عامل با ارزشسنجی عمل، هزینهی عمل خود را محاسبه میکند.
به نظر میرسد که انسان تا آنجا که اراده و آگاهی تفصیلی نسبت به عمل خود دارد، آن را خوب میپندارد؛ آن را ضروری میپندارد؛ آن را کمهزینهترین نسبت به زمینهای که عمل در آن صورت گرفته، میپندارد؛ اگر چه ممکن است این پندارهایش نادرست باشد و تصویر درستی از ضرورت، خوب و هزینه نداشته باشد. زیرا انسان به فطرت خویش به دنبال حسن است و هرگز در پی عمل قبیح از آن جهت که قبیح است و با علم و اعتراف به قبح آن نمیرود. ملاک حسن نیز رضایت الهی است؛ همان گونه که حق تعالی در قرآن کریم نیز از انسان میخواهد در پی رضایت الهی باشد. از جهت اثبات و در مقام کشف، حسن و قبح، اولاً و اجمالاً با عقل و ثانیاً و به تفصیل با وحی قابل کشف است. از آنجا که عمل سیاسی نیز قابل ارزشگذاری اخلاقی است، از این جهت برای کشف حسن و قبح اعمال سیاسی مراجعه به وحی ضرورت دارد. کشف تفصیلی حسن و قبح به معنای کشف مرتبهی حسن و قبح از جهت الزامآوری و عدم آن است که فقه در پی آن است. بنابر این، قابلیت ارزشسنجی اخلاقی اعمال سیاسی مساوق با ضرورت فقه سیاسی است.
- ۹۱/۰۹/۱۳