دلایل نظریهی «شارع به مثابه ربّ»
انسان موجودی مختار است. علاوه بر این که او مسیطر بر فعل خود است و فعلش در مالکیت او است؛ کمال و نقص او هم، وابسته به انتخاب او از بین راههای متضادی است که پیش روی خود میبیند. اما، از آن جا که هستی انسانی، و البته هستی هر مخلوقی، بالذات ندار و نیازمند است؛ او نه تنها توان انتخاب درست از میان راههای متضاد را ندارد؛ بلکه حتی توان دیدن راههای پیش خود را نیز ندارد. بنابر این، او نیازمند ربوبیت پروردگاری است که بالذات صمد، غنی و قادر و نیز عالم، رحیم و رئوف است.
اختیار از ذاتیّات فطرت انسانی است و قابل زوال از او نیست؛ یعنی چیزی به فطرت انسان نمیتوان داد و چیزی از او نمیتوان گرفت، مگر این که او با اراده و شعور پذیرای آن باشد یا با اراده و شعور آن را رها کند. سوق انسان به کمال اختیاری از شؤون ربوبیت خاص الهی است. در ربوبیت خاص، حقّ تعالی راه سیر به سوی کمال را به انسان نشان میدهد. اگر انسان آن راه را ببیند و برگزیند، آنگاه حقّ تعالی او را به راه آورده و به سوی کمال و سعادت میبرد.1
بنابر این، ارسال انبیاء و انزال دین از مهمترین لوازم ربوبیّت خاص انسانیاند. حقّ تعالی برای رفع آلودگیها و برآوردن نیازهای فطرت انسانی دین را عرضه میکند تا انسان برای برآوردن نیازهای ویژهی انسانیاش، با اراده و شعور دین را بپذیرد و خود را از آلودگیها بپالاید. بنابر این، دین مظهر ربوبیت الهی و ربوبیت منشأ دین است. شاید بر همین اساس است که قرآن کریم عبودیت را مضایف ربوبیت قرار میدهد:
«إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»(آلعمران : 51؛ مریم : 36؛ الزخرف : 64) همانا الله پروردگار من و پروردگار شما است؛ پس او را بندگی کنید، این صراط مستقیم است.
«ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ»(یونس : 3) آن الله پروردگار شما است، پس او را بندگی کنید.
«رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ»(مریم : 65) پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است؛ پس او را بپرست و به پرستش او شکیبا باش.
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(الحج : 77) ای کسانی که ایمان آوردهاید، رکوع کنید و سجده کنید و پروردگار خود را بندگی کنید و کار خیر کنید، باشد که رستگار گردید.
بنابر این، شریعت به مثابه احکام «ربّ»، در مقام ربوبیّت خاص، به مربوب است. به تعبیر دیگر، شریعت برای سوق انسان به کمال شأنی و دور کردن وی از نقص شأنی است.
خروج انسان از چارچوب ربوبیت ملازم با هلاکت او است و ارمغان ورود به آن چارچوب، سعادت او است:
فَأَلهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَئهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّئهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّئهَا (الشمس: 8-10).
هرگاه عبد این نکته را دریابد، به اقتضای فطرتی که همان ربّ او را بر آن سرشته است، از هلاکت گریزان گشته و رستگاری را انتخاب خواهد کرد. اقتضای این مرتبه از هدایت، عدم الزام خارجی و اکتفای پروردگار به الزام فطری با تبیین راه از بیراهه است. (البقرة : 256)
از سوی دیگر، مقتضای حکمت و رحمت اعمال سلطه و قدرت در جای خود است؛ به ویژه که ربوبیت الهی مضایف با عبودیت انسان است. اساساً، اسم «ربّ» اسم مسیطر بر دیگر اسماء فعلی الهی بوده و ربوبیت شؤون متنوعی دارد. بنابر این، اگر شریعت، ربوبی به شمار آیند، اسماء فعلی دیگر الهی، چون «الولیّ» و «الحاکم» نیز در خطابها متجلی خواهند شد. بنابر این، ولایت و حاکمیت الهی در فرامین ربوبی لحاظ شده است. بنابر این، اگرچه ربوبیت از مصدر حکمت و رحمت است، نه سلطه و قدرت؛ اما سلطه و قدرت همراه آن است و میتواند مصدر الزام باشد. بنابر این، اعمال ولایت و جعل قانون شرعی نیز در همین راستا بوده و الزامات شرعی بر این اساس تعریفپذیرند. این الزام، الزامی فعلی است که توسط ولی الهی، که امامت عالیترین مظهر آن است، اعمال میشود. البته ولایت و حاکمیتی که در سیطرهی ربوبیّت باشد، متضایف با عبودیت عقلانی و فرزانگی عبد است.
در شریعت الهی تنها مولویت خدا به ظهور نمیرسد؛ بلکه اسمای دیگری چون حِکمت و هدایت نیز ظاهر میشوند. ولایت الهی تنها در چارچوب ربوبیت قابل تعریف است. امر الهی مولوی است؛ اما علاوه بر آن حِکْمی و هدایتی نیز است. بنابر این، در مسایل اصول فقه، مانند مسئلهی امر و رابطهی امر با وجوب، باید امر را با ویژگی ربوبی تحلیل نمود که جامع اسمای متعددی چون هدایت، حکمت، ولایت و رحمت است. نمونهی دیگر، مسئلهی تجرّی است؛ تجرّی نه تنها از جهت جرأت بر مولا قابل تحلیل است؛ بلکه علاوه بر آن، از جهت خروج از مربوبیت و هدایت نیز قابل بررسی است. پس اولین نکته در نگرش فقهی به انسان، دیدن او در سیطرهی اسمای متعدد الهی است؛ نه فقط اسم «مولا».
1با توجه به کاربردهای قرآنی مادهی هدایت، روشن میشود که به معنای آوردن کسی به راه است. بنابر این، تفاوت آن با مفهوم ارشاد این است که ارشاد به معنای بیان راه و نشان دادن آن است؛ اما هدایت به معنای آوردن به راه است. از این جهت از افعال خاص الهی شمرده شده و انزال قرآن کریم یکی از اسباب هدایت الهی است. این معنا حتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیز نفی شده است: «لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاء (البقره : 272)» (به راه آوردن آنان بر عهدهی تو نیست بلکه خدا هر که را بخواهد به راه آورد). هدایت به این معنا رابطهای استعلایی میان هادیِ بالفعلِ عالِم با مهتدیِ بالفعل مختار، برای تصرف در مهتدی بر اساس طلب خودِ مهتدی. تصرف هدایتی از مبدأ علم و مشیت است.