جایگاه شرعی ولایت فقیه
میتوان با توجه به محتوای فقه و نوع مسایل آن و نیز دغدغههای فقیهان، توافقی اجمالی دریافت که علم فقه برای سامانبخشی و نظم دهی به عمل انسان به سامان شرعی به اندازهی وسع بشری برای حصول رشد (راهیابی) و رسیدن به رضایت الهی به عنوان یکی از وجوه حیات او تأسیس شده است. در واقع، اسلام نحوهای زندگی است که خدای کامل بی عیب و نقص از طریق حجج خطاناپذیر درونی و برونی - عقل و نبی - به نحو روشن و مفصل، به انسان عرضه کرده و از انسان خواسته است که آن گونه زندگی کند و انسان را در برابر خود نسبت به پذیرش این نحوه زندگی مکلف و مسئول خوانده است. اسلام حیات انسانی را به اندازهی وسع بشری به سامان شرعی سامان میبخشد تا انسان راه راست را بیابد و به مقام رضی الله نایل گردد. فقیه نیز در مقام فقاهت، این سامان را برای حوزهی عمل انسانی از منابع معرفت فقهی استخراج میکند
ولایت فقیه اساس مشروعیتی است که شیعه برای مشروعیت حکومت در دوران غیبت تعریف میکند. فقهای شیعه تا آنجا که توانستهاند، سعی کردهاند این نظریه را در فرهنگ سیاسی اجتماعی شیعه نهادینه نمایند و با تکیه بر قدرت انگیزانندگی این ولایت، به جامعهی شیعی تحرک سیاسی دهند. اما ولایت فقیه، هر چه باشد، در همین نظام برای فقیه جعل شده است. ولی فقیه باید بر اساس دلیل تصمیم بگیرد و نمیتواند تصمیمی بگیرد که میداند خلاف رضای حق است و جامعه را از سامان شرعی خارج میکند. اما این نکته قیدی برای ولایت فقیه در حوزهی تصمیم به شمار نمیآید، زیرا اساساً این ولایت برای اجرایی کردن ارادهی تشریعی حق تعالی در حوزهی اجتماع و سامان جامعهی سیاسی به سامان شرعی جعل شده است.
هدف از جعل ولایت فقیه نیز در همین چارچوب تبیین شده است. امام خمینی (ره) بارها اجرای احکام را هدف جعل و تداوم ولایت دانسته است:
بدیهى است ضرورت اجراى احکام، که تشکیل حکومت رسول اکرم (ص) را لازم آورده، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست؛ و پس از رحلت رسول اکرم (ص) نیز ادامه دارد.1
بنا بر این، چون اجراى احکام پس از رسول اکرم (ص) و تا ابد ضرورت دارد، تشکیل حکومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره ضرورت مىیابد. بدون تشکیل حکومت و بدون دستگاه اجرا و اداره، که همه جریانات و فعالیتهاى افراد را از طریق اجراى احکام تحت نظام عادلانه درآورد، هرج و مرج به وجود مىآید، و فساد اجتماعى و اعتقادى و اخلاقى پدید مىآید. پس، براى اینکه هرج و مرج و عنان گسیختگى پیش نیاید و جامعه دچار فساد نشود، چارهاى نیست جز تشکیل حکومت و انتظام بخشیدن به همه امورى که در کشور جریان مىیابد. بنا بر این، به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و زمان امیر المؤمنین على بن ابی طالب (علیه السلام) لازم بوده، یعنى حکومت و دستگاه اجرا و اداره، پس از ایشان و در زمان ما لازم است.2
اساساً هیچ فقیهی تشکیل حکومت را واجبی نفسی ندانسته است. اگر در کتابهای فقهی فقیهان بزرگ جستجو کنیم؛ به سادگی میتوانیم دریابیم که در دلایل آنان بر ولایت فقیه اجرای احکام شرعی و توسعهی عدالت یک نکتهی کلیدی است.
به هر حال، هر کس با اولیات اسلام و فقاهت آشنا باشد، به سادگی میتواند دریابد که جعل ولایت برای فقیه تابع سیاست کلان شریعت در توسعهی دینمداری و پاسداشت اسلامیت نظام فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه است.
1ولایت فقیه، ص 26.
2ولایت فقیه، ص 27.