تعریف مصلحت
روشن است که انسان مختار است و نیز برای حفظ و توسعهی زندگی خود اعمال بسیاری باید انجام دهد. اما در وضع طبیعی و تنها برای پاسخ دادن به طبیعت، نه تنها هیچ عملی در زندگی، جایگاه و معنایی ندارد و پوچ و بیهوده است؛ بلکه اصل زندگی نیز بیمعنا و پوچ است. بنابر این، لازم است جایگاه هر عمل در حیات انسانی، در چارچوب نیازهای فطری تعریف شود یا به اصطلاح برای آنها معنا تعریف شود1.
مصلحت در فقه را میتوان در همین چارچوب تعریف کرد. مصلحت مساوق با تناسب غرض با نیاز واقعی است. به تعبیر تشریحی، انسان نیازهایی دارد؛ اغراضی هم دارد؛ مصلحت عبارت از تناسب اغراض با نیازها است. این تعریف همساز با فهم مشهور از مفهوم مصلحت است؛ اگر چه قالب آن نو به شمار آید. نمونهای از فهم مشهور، تعریف محقق حلّی است. محقق حلّی در تعریف مصلحت مینویسد: «مصلحت امری است که سازگار با انسان در مقاصد دنیا یا آخرت یا هر دو است و حاصل آن تحصیل منفعت یا دفع مضرت است»2.
نیاز حقیقی انسانی همان نیاز فطری است. پس مصلحت انسان آن است که غرض از پاسخ به نیازهای طبیعی و البته غرض از هر عمل دیگر انسانی با نیازهای فطری متناسب شوند. به این معنا، مصلحت در فقه، به احکام فقهی جهت یا معنا میدهد. وقتی گفته میشود اوامر و نواهی مولای حکیم مصالح و مفاسد واقعی استوار است، به این معنا است که اوامر و نواهی او در جهت رفع نیازهای عبد است. در واقع، حقّ تعالی از مقام ربوبیّت بر انسان بر او شریعت فرستاده و خطاب شرعی صادر کرده است. تصرف ربّ تعالی در امور عبد خویش جهت سوق تدریجی عبد به سمت کمال شأنیاش یا دور کردن وی از نقص شأنیاش است. روشن است رفع نیازهای عبد، همان کمال او و رفع نقص شأنی او است؛ زیرا با رفع نیاز عبد دارا میشود و دارایی کمال است و کمالی جز این نیز قابل تصور نیست.
بر اساس این تحلیل، مراد از فقه مصلحت، مجموعهای از نظریهها پیرامون مصالح جهت دهنده یا معنابخش به عمل انسان است، از آن حیث که انسان مورد خطاب مقام مقدس ربوبی بوده و در برابر این خطاب مسئول است. هر چیزی راجع به مصالح فقهی باشد، از آن جهت که خطاب شرعی به آن امر تعلق گرفته است، مسئلهی از مباحث فقه مصلحت به شمار میآید
1روشن است که نمیتوان نیاز قوای طبیعی انسان را برآورده نکرد؛ اما آزاد گذاشتن آنها مستلزم فساد و تنزل انسان به حد حیوانی و توحش است. انبیاء نسبت به قوای طبیعی انسان دقیقاً همین دو کار را انجام دادهاند. برای آنها در زندگی انسانی و فطری، که همان زندگی دینی است، معنا تعریف کردهاند و این قوا را در جهت سعادت انسانی جهت میدهند (هم چنین، رک: خمینی «امام»، چهل حدیث، ص17، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ دوم، 1371).
2محقق حلّى، معارج الأصول، ص221، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم – ایران، چاپ اول، 1403ق.
رعایت مصلحت فرد، جامعه ، دولت و امت از مقاصد عقلی شریعت است و البته نمی دانم شما چرا از اسم مقاصد می ترسید؟ و مطالب را می پیچانید. به نظر بنده تنها راه پاسخگویی فقه سیاسی شیعه به نیازهای روز حرکت به این سمت است و در صورت تبیین صحصح این مساله در فقه مقصد هم جای مصلحت مشخص است هم جای عقل هم جای عرف هم خطابات قانونیه هم اهم و مهم هم متغیر و ثابت و.... البته حاشیه داشتن این بحث موجبشده است کسی جرات وارد شدن به ان را نداشته باشد خصوصا اگر که یک فقیه مشهور نباشد.