قاعدهی تقیه
قاعدهی تقیه از قواعد بسیار مشهور در فقه شیعه است و در روایات اهلبیت علیهم السلام اهمیت بسیار زیادی به آن داده شده است. برای نمونه سه روایت زیر این اهمیت را نشان میدهند:
ِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا مُعَلَّى اکْتُمْ أَمْرَنَا وَ لَا تُذِعْهُ فَإِنَّهُ مَنْ کَتَمَ أَمْرَنَا وَ لَا یُذِیعُهُ أَعَزَّهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَ جَعَلَهُ نُوراً بَیْنَ عَیْنَیْهِ یَقُودُهُ إِلَى الْجَنَّةِ یَا مُعَلَّى إِنَّ التَّقِیَّةَ دِینِی وَ دَیْنُ آبَائِی وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ یَا مُعَلَّى إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ أَنْ یُعْبَدَ فِی السِّرِّ کَمَا یُحِبُّ أَنْ یُعْبَدَ فِی الْعَلَانِیَةِ وَ الْمُذِیعُ لِأَمْرِنَا کَالْجَاحِدِ لَهُ.1
معلی بن خنیس گفت: امام صادق علیه السلام به من فرمود: ای معلی امر ما را پنهان کن و فاش مکن. هر کس امر ما را پنهان کند و فاش نسازد، خدا در دنیا به او عزت دهد و نوری میان دو دیدهاش قرار دهد که او را به سوی بهشت میکشاند. ای معلی به درستی که تقیه دین من و پدران من است و هر کس تقیه ندارد، دین ندارد. ای معلی همانا خداوند دوست دارد در نهان بندگی شود، چنان که دوست دارد در آشکار بندگی شود و فاش کننده امر ما چون رد کنندهی آن است.
و امام رضا علیه السلام از امام محمد باقر علیه السلام نقل کردند که فرمود:
التَّقِیَّةُ مِنْ دِینِی وَ دِینِ آبَائِی وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ.2
تقیه از دین من و دین پدران من است و هر کس تقیه ندارد، ایمان ندارد.
باز امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت میکند که فرمود:
التَّقِیَّةَ دِینِی وَ دَیْنُ أَهلُ بَیتی.3
تقیه دین من و دین اهل بیت من است.
در آثار فقیهان تعریفهای متعددی از تقیه دیده میشود. به نظر میرسد تقیه در یک تعریف جامع عبارت باشد از: روآوری به عملی به ظاهر مخالف حق یا ترک عملی به ظاهر موافق حق یا کتمان مذهب حق به هدف حفظ مصالح عالیهی معتبر در دین در برابر هر مخالفی احتمال میرود به این مصالح ضربه وارد کند. این مصالح عالیه عبارتاند از: حفظ عقل، حفظ دین، حفظ عزت، حفظ نظام، حفظ جان خود و دیگری. هم چنین، احتمال مذکور در قاعدهی تقیه باید احتمالی عقلایی و کارشناسی شده باشد و از این جهت تشخیص آن در بسیاری از موارد از عهدهی عرف خارج است و ولی امر یا کارشناسان خبره باید مورد آن را تشخیص دهند. به علاوه، ضربهای که از ناحیهی مخالف ممکن است، همیشه به صورت یک کنش ابتدایی نیست؛ بلکه در بسیاری از موارد، واکنشی در برابر رفتار ما ممکن است باشد. بنابر این، باید به خصوصیت پیشگیرانهای تقیه در برابر واکنشهای قابل پیشگیری نیز توجه داشت. نکتهی دیگر این که، منظور از مخالف در تعریف تقیه، مخالف آشکار و صریح نیست؛ بلکه باید آن را به عامترین معنا در نظر گرفت. دوستانی که به هر دلیلی ممکن است در موضوعی واکنش نامناسب نشان دهند و ناخواسته مصالح عالیهی دینی را به خطر اندازند، موضوع تقیه قرار میگیرند و بلکه تقیه در مورد چنین دوستانی ضروریتر از تقیه در برابر دشمنان باشد. این تعریف نشان میدهد که تقیه در عمل سیاسی از چه جایگاه مهمی برخوردار است و به درستی میتوان از آن به عنوان یک قاعدهی طلایی در رفتار سیاسی یاد کرد.
تقیه یک قاعدهی عقلایی است که برای هر فردی در هر جامعهای رعایت آن در جهت امری مانند حفظ امنیت و تضمین وصول به اهداف ضروری است. اما توجه شرع به آن تنها به جهت امضای این قاعده عقلایی نیست؛ بلکه برای جهتمند کردن آن در جهت ارزشهای غایی اسلام است. علاوه بر بنای عقلا ، دلایل روایی بر ضرورت تقیه فراوان است؛ از جمله سه روایتی که در ابتدای بحث نقل شد. از آیات قرآن کریم نیز هم بر ضرورت تقیه دلایل محکمی میتوان یافت و هم احکام آن به دست میآید. از جمله دلایل قرآنی بر تقیه این آیه است:
لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فی شَیْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصیرُ (آلعمران : 28)
مؤمنان نباید به جای مؤمنان با کافران هم پیوند گردند و هر کس چنین کند، نزد خدا بیقدر میشود؛ جز این که به صورت تقیه از آنها باشد. خداوند شما را از نافرمانی خود برحذر میدارد و بازگشت به سوی او است.
شاید به نظر برسد که این آیه تنها دلالت بر جواز تقیه دارد؛ ولی بر ضرورت تقیه دلالتی ندارد. اما تقیه در اصل یک قاعدهی عقلایی است و این آیه، آن قاعدهی عقلایی را تأیید شرعی کرده و به اصطلاح امضا میکند. عقلا نیز در حیات اجتماعی و سیاسی خود تقیه را ضروری میدانند؛ بنابر این آیه همین ضرورت را تأیید و امضا میکند. البته این آیه در مقام تبیین احکام تقیه نیست. احکام تقیه از آیات دیگری به دست میآید. آیهی دیگر که از مستندات قرآنی تقیه به شمار میرود، این آیه است:
مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (النحل : 106)
کسى که پس از ایمان به خدا کافر مىشود، نه آنکه او را به زور واداشتهاند تا اظهار کفر کند و حال آنکه آرام دل او به ایمان است، ولی آنان که درِ دل را به روى کفر مىگشایند، خشم خدا بر آنان باد و برای آنان عذابى بزرگ است.
این آیه نیز دلالت آشکار بر امضای قاعدهی عقلایی تقیه دارد. این آیه زمانی نازل شد که عمّار زیر شکنجهی مشرکین ناچار شد به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بد بگوید و از بتان به نیکی یاد کند. عمار از کردهی خود به شدت مضطرب بود و با این حال به خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسید. آنگاه این آیه در تأیید عمل او نازل شد. اجبار یاد شده در این آیه فقط به تهدید جانی محدود نمیشود؛ بلکه هر گاه مصلحت عالیهای در خطر باشد، ممکن است برای نجات آن مؤمن مجبور به چنین عملی گردد.
نکتهی مهم در فهم تقیه این است که تقیه به معنای تعطیل دین، به تعبیر دیگر، تعطیل زندگی دینی، از ترس مخالفین نیست، اگرچه تعطیل موقت باشد؛ بلکه تقیه جزء زندگی دینی است و زندگی دینی همواره ادامه دارد. مؤمن نیز نباید ترسو باشد و شجاعت لازمه ایمان است:
فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (آلعمران : 175)
پس اگر مؤمناید، از آنان (دوستان شیطان یا دشمنان خود) نترسید و از من بترسید.
پس منشأ تقیه ترس از دشمن نیست تا عدهای آن را پوشش ترس خود قرار دهند، بلکه منشأ آن مهارت در فنّ سیاست است تا خطر مخالف را با حداقل هزینه دفع کند. این نکته از روایاتی که در ابتدا نقل شد، قابل فهم است. زیرا نه دین امام صادق (علیه السلام) و نه دین پدران وی (علیهم السلام) دین ترس نبود و نیز این که تقیه موجب عزت میشود، از آن جهت است که یک هنر سیاستورزی برای عزتطلبی است.4
1وسائلالشیعة ج : 16 ص : 210
2 الکافی ج : 2 ص : 219
3محمد بن محمد بن اشعث کوفى، الجعفریات (الأشعثیات)، ص180، مکتبة نینوى الحدیثة ( چاپ سنگی).
4بحث تقیه مهم و مفصل است و آنچه در اینجا عرضه شد، تنها شرح مختصری از صورت این قاعده بود.