شاخصههای هویت انقلابی از منظر کلامی
مؤلفههای هویت انقلابی از منظر کلامی
مسئلهی امر به معروف و نهی از منکر و قیام در برخی مکاتب کلامی مورد توجه بوده است. به ویژه زیدیه نسبت به این مسئله حساسیت زیادی نشان دادهاند و بر همین اساس به دو آموزهی امام غایب و تقیهی شیعهی امامیه تاختهاند.1 اما نگاهی به مفاد مباحث آنان از امر به معروف و نهی از منکر نشان میدهد این مسئله در مذهب زیدیه ماهیت فقهی دارد و نه کلامی و دلیلی بسیار سست برای قرار دادن آن در اصول دین ذکر کردهاند.2 از جهت مفاد نیز آرای آنان در این مسئله تفاوت اساسی با آرای فقهای امامیه ندارد. شرط قیام و جهاد برای تشکیل حکومت، برای امامت شرطی ضروری نیست؛ چنان که خود آنان پذیرفتهاند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده است: «الحسن و الحسین إمامان، قاما أو قعدا»3. بر این اساس، هویت انقلابی در مکتب شیعهی امامیه باید با نگاه خاص این مکتب به مسئلهی قیام و تشکیل حکومت صالحان تعریف شود.
هویت انقلابی در این مکتب که بر «امامت امام معصوم» استوار است، با سه آموزهی اساسی تعریف میشود: 1) انتظار حکومت مهدوی، 2) تأسی از عاشورای حسینی، 3) پذیرش ولایت فقیه.
یکی از بزرگترین مشکلات جامعه بشری، همواره نابهنجاری جوامع، عدم مشروعیت حکومتها و ظلم آنها و ناکارآمدی آنها است. جامعهی آرمانی و حکومت آرمانی همواره از آرزوهای بشر بوده است، چنان که از اولین کتاب بزرگ فلسفه سیاسی، جمهوریت افلاطون، تا امروز بحث مدینهی فاضله از مهمترین مباحث فلسفه سیاسی بوده است و ادیان الهی نیز هر یک به گونهای مسئلهی مهدویت و منجی آخرالزمان را مطرح کردهاند. در دین اسلام، مخصوصاً مذهب شیعه، مسئلهی مهدویت از اساسیترین اعتقادها است، قرآن کریم میفرماید: «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ (القصص : 5)»4 رسول خدا (صلی الله علیه و آله) میفرماید: «الْمَهْدِیُّ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ یَمْلَأُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»5. امید بخشی مسئلهی مهدویت از جهت روشننمایی پایان تاریخ بشر است و موجب میشود جامعهی بشری به پایان تاریخ خود امیدوار باشد که به آرزوی جامعه و حکومت آرمانی خواهد رسید.
در باب عاشورای حسینی به یک تحلیل از مقام معظم رهبری بسنده میشود:
عاشورا یک حادثهى تاریخىِ صرف نبود؛ عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمى براى امت اسلام بود... سه عنصر در حرکت حضرت ابى عبد اللّه (علیهالسّلام) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه... خلاصهى این منطق هم این است که وقتى شرایط وجود داشت و متناسب بود، وظیفهى مسلمان، «اقدام» است؛ این اقدام خطر داشته باشد در عالىترین مراحل، یا نداشته باشد... عنصر دوم، حماسه است؛ یعنى این مجاهدتى که باید انجام بگیرد، باید با عزت اسلامى انجام بگیرد؛ چون «العزّة للّه و لرسوله و للمؤمنین». مسلمان در راهِ همین حرکت و این مجاهدت هم، بایستى از عزت خود و اسلام حفاظت کند... عنصر سوم، عاطفه است؛ یعنى هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه، عاطفه یک نقش تعیینکنندهاى ایجاد کرده است، که باعث شد مرزى بین جریان عاشورایى و جریان شیعى با جریانهاى دیگر پیدا شود. حادثهى عاشورا، خشک و صرفاً استدلالى نیست، بلکه در آن عاطفه با عشق و محبت و ترحم و گریه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظیمى است؛ لذا ما را امر مىکنند به گریستن، گریاندن و حادثه را تشریح کردن.6
ولایت فقیه ادامه و حضور امامت معصوم در قالبی تنزل یافته در دوران غیبت است. امام خمینی (ره) در باب جایگاه ولایت فقیه در نظام عقیدتی اسلام میگوید:
اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا، یا طاغوت، یا خداست، یا طاغوت. اگر با امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتى غیر مشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت او اطاعت طاغوت است؛ وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتى از بین مىرود که به امر خداى تبارک و تعالى یک کسى نصب بشود.7...ولایت فقیه یک چیزى است که خداى تبارک و تعالى درست کرده است. همان ولایت رسول اللَّه هست. و اینها از ولایت رسول اللَّه هم مىترسند! شما بدانید که اگر امام زمان- سلام اللَّه علیه- حالا بیاید، باز این قلمها مخالفاند با او. و آنها هم بدانند که قلمهاى آنها نمىتواند مسیر ملت ما را منحرف کند.8
برخی از روایات تارک امر به معروف و نهی از منکر را در حکم تارک معروف و فاعل منکر به شمار آوردهاند و این به معنای هم هویتی با آنان است. روایات در این باب فراوان است و برای نمونه، یک روایت که شاید ناظر وضع امروز باشد، نقل میشود. امام باقر (عَلَیْهِ السَّلَامُ) میفرماید:
در آخرالزمان گروهیاند که در میان آنان گروه اهل رأی که عبادت کرده و مناسک به جای میآورند، دینی جدید ساخته و احمقانند؛ امر به معروف و نهی از منکر را واجب نمیدانند، مگر اینکه از ضرر در امن باشند. برای خود رخصتها و عذرها میتراشند و در پی لغزش عالمان و فساد عمل آنانند. نماز و روزه و هر چه در جان و مال مشکلی پیش نیاورد، را میپذیرند؛ در حالی که اگر قرار بود نماز به کارهای دیگر آنان در رابطه با اموال و بدنهایشان ضرر میرساند، آن را دور میانداختند؛ چنان که بالاترین واجبات و شریفترین آنها را دور انداختند که همانا امر به معروف و نهی از منکر فریضهای بزرگ است که فرایض با آن برپا میشوند. در اینجا خدای (عَزَّ وَ جَلَّ) بر آنان غضب میکند. پس عقابش را بر آنان فراگیر میکند. پس نیکان در خانهی فاجران و کودکان در خانهی بزرگان هلاک میشوند. همانا امر به معروف و نهی از منکر راه پیامبران و روش صالحان است؛ فریضهای بزرگ است که فرایض با آن برپا میشوند ومذاهب با آن امنیت مییابند و مکاسب حلال گشته و مظالم ردّ میشوند؛ با دشمنان انصاف روا میدارد و به کار (دین و دنیا) استقامت میدهد. پس با دلهایتان انکار کنید و با زبانهایتان بگویید و با آن بر پیشانی آنان (اهل منکر) بکوبید و از سرزنش سرزنشگران نترسید. پس اگر پند گیرند و به سوی حق برگردند، راهی بر سرزنش آنان نخواهد بود؛ چرا همانا راه سرزنش تنها بر کسانى باز است که به مردم ستم مىکنند و در زمین به ناروا ستم و سرکشى مىکنندکه آنان را عذابى دردناک است. در اینجا با آنان با بدنهایتان جهاد کنید و با دلهایتان بغض بورزید؛ بدون آنکه در پی سلطنت و غارت مال و پیروزی با ظلم باشید تا به امر خدا برگردند و به پیروی از او امضا دهند (به نحو قطعی بپذیرند). (سپس) فرمود: خدای (عَزَّ وَ جَلَّ) به شعیب نبی (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فرمود: من از قوم تو صدهزار نفر را عذاب میکنم؛ چهل هزار نفر از بدان و شصت هزار نفر از خوبان. شعیب گفت: بدان بدند؛ اما چرا خوبان؟ خدای (عَزَّ وَ جَلَّ) وحی کرد: آنان با اهل معاصی میساختند و برای غضب من غضب نمیکردند.9
عبارت انتهایی به صراحت بیانگر خروج تارک امر به معروف و نهی از منکر از هویت اسلامی است و به ویژه جملهی نهایی آن را به توحید گره میزند و از شاخصههای توحید میشمارد.
برای نمونه، به اسناد متعدد صحیح امام صادق (عَلَیْهِ السَّلَامُ) میفرماید: «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» و نیز از رسول خدا (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ اله وَ سَلَّمَ) روایت کرده است: «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»10. این روایات ناظر به هویت حقوقی نیستند؛ به همین جهت نمیتوان چنین فردی را کافر به معنای فقهی به شمار آورد. این روایات ناظر به هویت نهادیاند و چنین کسانی از هویت نهادی اسلام خارجاند. کسی که اسلام را به عنوان هویت خود برگزیده است، نمیتواند به کسانی که هویتی از سنخ هویت خود او را دارند بیاعتنا باشد؛ زیرا بیاعتنایی به هویت خودش است. شبیه این روایات، روایات دیگری نیز وجود دارد. برای نمونه به چند نمونهی دیگر اشاره میشود. به سند صحیح امام رضا (عَلَیْهِ السَّلَامُ) از رسول خدا (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ اله وَ سَلَّمَ) روایت میکند: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً أَوْ ضَرَّهُ أَوْ مَاکَرَهُ»11. این روایت به اسناد معتبر دیگر نیز وارد شده است.12 در روایت نبوی دیگری نیز آمده است: «مَنْ غَشَّ مُسْلِماً فِی بَیْعٍ أَوْ شِرَاءٍ فَلَیْسَ مِنَّا وَ یُحْشَرُ مَعَ الْیَهُودِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لِأَنَّهُ مَنْ غَشَّ النَّاسَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»13.
این هویت یک شاخصهی دیگر دارد و آن پرهیز از اختلاط با هویتهای ناهمگون و ناسازگار است. این نکته هم در آیات قرآنی و هم در روایات بسیار مورد تأکید است. در قرآن کریم این نکته با نهی از ولایت بیگانگان آمده است. در مکتب قرآن، مراد از بیگانه، بیگانهی هویتی است؛ نه بیگانهی ملیتی و قومیتی؛ چنان که این آیه بیگانگی ملیتی را منتفی میکند:
إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّى یُهاجِرُوا (الأنفال : 72).14
ولایت رابطهای استعلایی بوده و بیانگر نفوذ یکی بر دیگری است. این نفوذ، ممکن است یکطرفه باشد؛ چنان که در ولایت پدر بر فرزند است و ممکن است دوطرفه باشد، مانند: «أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»، «وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»، «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»، «إِنَّ الظَّالِمینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ».15 آیه در صدد بیان این نکته است که مهاجران و پناهدهندگان با یکدیگر ولایت دارند؛ اما آنان که در سرزمین کفر باقی ماندهاند، از چنین ولایتی بیبهرهاند. به تعبیر دیگر، کسانی که هجرت نکنند و هویت سرزمینی دشمن را بپذیرند؛ ولایتی با مؤمنانی که هجرت کردهاند یا مهاجران را پناه دادهاند، ندارند. این نفوذ میتواند نفوذ هویتی باشد که در بحث مقدماتی آمد؛ مبنی بر وابستگی شخصیت انسان به اجتماع. هر کسی بخشی از هویت خود را، مانند پایگاه یا سرمایهی اجتماعی، از جامعه میگیرد. دو گروه مهاجران و پناهدهندگان، اگرچه اختلاف قومیتی دارند، اما با هم ولایت دارند؛ زیرا هر یک در تعریف هویت اجتماعی برای دیگری مؤثرند. آنان که در سرزمین کفر میمانند، این بخش از هویت خود را از جامعهی کفار میگیرند، نه از جامعهی مؤمنان. به همین دلیل، اگرچه چنین افرادی از جهت مؤلفههای فردی هویت مسلمان باشند؛ اما از جهت مؤلفههای اجتماعی هویت از کفار به شمار میآیند. بنابر این، اگرچه از جهت قومیتی، از قوم مهاجراناند؛ اما از جهت هویتی بیگانهاند.
قرآن کریم، مکرر از ولایت با بیگانگان هویتی پرهیز میدهد:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإیمانِ (التوبة : 23).16 لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ (آلعمران : 28).17 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ (الممتحنة : 1).18 الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً (النساء : 139).19 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ (النساء : 144).20 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً (المائدة : 57).21 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ (الممتحنة : 13).22
حق تعالی این تفکیک هویتی را شاخصهای برای هویت کلامی قرار میدهد؛ یعنی پذیرش ولایت با کافران را معیاری برای خروج از هویت اسلامی و ورود به هویت کفر میداند؛ چنان که میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (المائدة : 51)»23. البته تحلیلی اجتماعی از این حکم نیز میتوان از قرآن کریم استخراج کرد. از دیدگاه قرآن کریم، بیگانگان هویتی تنها زمانی از مؤمنان خشنود خواهند شد که مؤمنان هویت آنان را بپذیرند: «وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ (البقرة : 120)»24.
این نکته در برخی روایات با پرهیز دادن از مَحبت دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) بیان شده است. برای نمونه، به یک روایت از امام باقر (علیه السلام) بسنده میشود: «مَنْ أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ حُبَّنَا فَلْیَمْتَحِنْ قَلْبَهُ؛ فَإِنْ شَارَکَهُ فِی حُبِّنَا حُبُ عَدُوِّنَا، فَلَیْسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ وَ اللَّهُ عَدُوُّهُمْ وَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ اللَّهُ عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ»25. نکتهای که در فهم این روایات باید لحاظ داشت، این است که دشمن اهل بیت را به دشمن تاریخی خلاصه نکنیم. دشمن اهل بیت دشمن مکتب آنان است و این دشمنی در طول تاریخ، نه به صورت یک جریان مستمر، مستدام است. جریان حق که اهل بیت امام آنند، یک جریان مستمر از آدم تا پایان عمر بشر بر زمین است. در برابر، باطل هر سنگ و سد و هر جریان انحرافی از این جریان واحد است. ابلیس امام این باطلها است و در هر زمان باطلی را در برابر این جریان حق قرار میدهد که ضرورتی ندارد ادامهی باطل پیشین باشد. نکتهی اساسی تفکیک هویتی جریان حق از این باطلها است.
1قاسم بن ابراهیم، مجموع کتب و رسائل القاسم بن إبراهیم الرسی، ج1، ص 515 - 530، مؤسسة الإمام زید بن علی، بیتا.
2احمد بن محمد بن صلاح شرفى، عدة الأکیاس فی شرح معانی الأساس، ج2، ص 213، دار الحکمة الیمانیة، صنعاء، چاپ اول، 1415ق.
3احمد بن سلیمان، حقائق المعرفة فی علم الکلام، صنعاء، چاپ اول، 1424ق.
4و اراده کردیم که بر کسانی که در زمین در ضعف نگه داشته شدند، منت نهیم و آنان را امام قرار دهیم و آنان را وارث قرار دهیم.
5على بن محمد خزاز رازى، کفایة الأثر فی النصّ على الأئمة الإثنی عشر، بیدار، قم، 1401ق. مهدی از صلب حسین است و خداوند با او زمین را از قسط و عدل لبریز میکند، هم چنان که از جور و ظلم لبریز شده بود.
6دیدار روحانیان و مبلغان در آستانهى ماه محرم (1384/11/05).
7صحیفه امام، ج10، ص 221.
8صحیفه امام، ج10، ص 309.
9الکافی، ج5، ص 55 و56.
10کافی، ج2، 163 و 164.
11شیخ صدوق، الأمالی، ص271، کتابچى، تهران، چاپ ششم، 1376ش؛ و شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، ص29 و 55، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378ق. کسی که با مسلمانی غشّ نماید یا ضرر به او برساند یا حیله ورزد، از ما نیست.
12 الکافی، ج5، ص160؛ ج2، ص337.
13شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، دار الشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406ق. کسی که با مسلمانی در خریدی یا فروشی غش نماید، از ما نیست، و روز قیامت با یهود محشور شود، برای این که کسی که با مردم غشّ نماید، مسلمان نیست.
14همانا کسانی که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند و کسانی که پناه دادند و یاری کردند، با یکدیگر ولایت دارند و کسانی که ایمان آوردند، اما هجرت نکردند، از ولایت آنان چیزی بر شما نیست تا این که هجرت نمایند.
15به جهت تلازم محبت و نصرت با این معنا، ولایت در آن معانی به کار برده میشود و معنای استعلا و نفوذ حکم از این ماده منفک نمیشود.
16ای کسانی که ایمان آوردید، پدران و برادران خود را، اگر کفر را بیشتر از ایمان دوست دارند، ولی خود نگیرید.
17مؤمنان به جای مؤمنان کافران را به ولایت نمیگیرند.
18ای کسانی که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمن خود را به ولایت نگیرید.
19کسانی که به جای مؤمنان کافران را به ولایت میگیرند، آیا نزد آنان عزت را میجویند؟ پس همانا عزت، همهاش برای خدا است.
20ای کسانی که ایمان آوردهاید، کافران را به جای مؤمنان به دوستی نگیرید.
21ای کسانی که ایمان آوردهاید، کسانی که دین شما را به مسخره و بازی میگیرند، به ولایت نگیرید.
22ای کسانی که ایمان آوردهاید، گروهی را که خداوند بر آنان خشم کرده، به ولایت نگیرید.
23ای کسانی که ایمان آوردید، یهود و نصارا را به ولایت نگیرید که آنان اولیای یکدیگرند. هر کس آنان را به ولایت گیرد، از آنان است. همانا خدا گروه ستمگران را به راه نمیآورد.
24یهود و نصارا از تو خشنود نمیشوند، مگر این که از کیش و منش زندگی آنان پیروی کنی. اگرچه اهل لغت «ملة» را دین معنا کردهاند؛ اما با توجه به موارد استعمال این واژه، معنای آن به فرهنگ (الثقافة) در اصطلاح امروزی نزدیکتر است.
25تفسیر القمی، ج2، ص172. هر کس که میخواهد بداند ما را دوست دارد یا نه، دل خود را امتحان کند. پس اگر در دلش دوستی ما را شریک دوستی دشمنان ما کرده است؛ او از ما نیست و ما از او نیستیم و خدا و جبرئیل و میکائیل دشمن اویند؛ حال آنکه خدا دشمن کافران است.