ولایت فقیه (3)
شیخ صدوق از محمدبن یعقوب کلینی نقل میکند که اسحاقبن یعقوب گفت: از محمدبن عثمان عمری رحمه الله خواستم نامهای را [به امامعصر علیه السلام ] برساند که در آن مسائلی را که بر من حل نشده بود، پرسیده بودم، پس توقیعی به خط مولایمان صاحب الزمان علیه السلام آمد:
وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّه.1
و اما در پیشامدهای زمانه، به راویان حدیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر ایشانم.
شیخ طوسی نیز این خبر را در الغیبة به طور مسند و ابومنصور طبرسی در الاحتجاج، آن را مرسل نقل کردهاند.2
برای فهم دقیق این روایت لازم است مفهوم دو واژهی «حوادث واقعه» و «حجت» به طور کامل روشن شود. امام خمینی رحمه الله در تبیین منظور از حوادث واقعه میفرماید:
منظور از «حوادث واقعه» که در این روایت آمده، مسائل و احکام شرعیه نیست. نویسنده نمیخواهد بپرسد: دربارهی مسائل تازهای که برای ما رخ میدهد چه کنیم؟ چون این موضوع جزو واضحات مذهب شیعه بوده است و روایات متواتره دارد که در مسائل باید به فقها رجوع کنند. در زمان ائمهی اطهار قدس سرهما هم به فقها رجوع میکردند و از آنان میپرسیدند. کسی که در زمان حضرت صاحب الزمان(عج) باشد و با نواب اربعه روابط داشته باشد و به حضرت نامه بنویسد و جواب دریافت کند، به این موضوع توجه دارد که در فرا گرفتن مسائل به چه اشخاصی باید رجوع کرد. منظور از «حوادث واقعه» پیشامدهای اجتماعی و گرفتاریهایی بوده که برای مردم و مسلمین روی میداده است.3
واژهی دیگر حجت است، «حجت» امری است که براساس آن احتجاج میشود:
«حجت الله» کسی است که خداوند او را برای انجام اموری قرار داده است و تمام کارها، افعال و اقوال او حجت بر مسلمین است. اگر کسی تخلف کرد بر او احتجاج (و اقامهی برهان و دعوی) خواهد شد.4
بنابراین، «حجت خدا»، نمایندهی اوست و حجت امام عصر(عج) نیز نمایندهی او خواهد بود و این نمایندگی و حجیت چنان که در متن توقیع است دربارهی حوادث واقعه است.
مسئلهی دیگر درباره این روایت، حل مشکل سند آن است. برخی از حیث سند براین روایت خدشه کرده و گفتهاند که اسحاقبن یعقوب شناخته شده نیست و در کتابهای رجالی دربارهی او سخنی گفته نشده است، ولی این خدشه وارد نیست؛ زیرا اسحاقبن یعقوب به طور مستقیم و بیواسطه نزد کلینی رحمه الله مدعی ارتباط با سفیر امام عصر(عج) و صدور توقیعی از ناحیهی مقدسه برای خود شده است. کلینی که خود در زمان غیبت صغری و در بغداد ـ شهری که نواب خاص در آن سکونت داشتند ـ میزیست، در صورت تردید در ثقه بودن اسحاقبن یعقوب، به سادگی میتوانست حقیقت را کشف کند. ادعای داشتن توقیع از ناحیهی مقدسه نیز ادعایی کوچک نبود که کلینی به سادگی بپذیرد. همچنین گفته شده اگر کلینی به این روایت اعتماد داشت، چرا آن را در کافی نیاورده است؟ شیخ محمد سند در پاسخ به این اشکال میگوید:
با این که کلینی معاصر نواب خاص است ولی کتاب کافی او به کلی تهی از توقیعات است و البته سبب آن این بوده که کلینی میخواست کتابش را نشر نماید و در حال تقیه و پنهان بودن امام، از نقل توقیع از او وجود امام و اموری امثال آن معلوم میشد. همچنین شیخ طوسی از کلینی روایات زیادی را نقل میکند که در کافی موجود نیست، پس این به این معناست که او همه آنچه روایت کرده است، را در کافی به ودیعت ننهاده مضافا به اینکه بعضی از مؤلفات کلینی از بین رفته و به ما نرسیده است.5
بنابراین، توقیع شریف هم از نظر سند قابل اعتماد است و هم از نظر دلالت، دلالت تام بر ولایت فقیه دارد.
1شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، مؤسسه نشر اسلامی، 1416 ق، ص 484.
2الاحتجاج، ص 469 و 470؛ شیخ طوسی، الغیبة، ص 290 و 291، مؤسسه معارف اسلامی، 1411، چ اول.
3ولایت فقیه، امام خمینی.
4ولایت فقیه، امام خمینی.
5الامامة الالهیة، ص 239.
مهم این نیست که ولایت مطلقه چه معنایی دارد، مهم اینه که چه کاربردهایی داره.
یه نگاهی به این ویدئو بندازید بد نیست:
http://www.aparat.com/v/LEpj8
ضرر نمیکنید