جایگاه عقل در تکلیف
عقل و درک شرط اساسی ورود خطاب شرعی است؛ یعنی شرط اساسی تکلیف درک و فهم حکم است. درک و فهم حکم، تنها درک و فهم عبارت یا مفاد آن نیست. حکم برای امتثال است و امتثال آن به دو درک وابسته است: درک خود حکم و درک شیوۀ امتثال آن. در احکامی چون نماز، هم درک خود حکم ساده است و هم درک شیوۀ امتثال آن. درک عمدۀ مسایل آن مستلزم درک ساختارهای اجتماعی سیاسی نیست؛ حتی وقتی خود عبادت ماهیت سیاسی دارد، مانند نماز جمعه یا نماز عید. به همین دلیل، بنابر ظاهر روایات، از سن شش یا هفت سالگی کودک ملزم به اقامۀ نماز و از زمان طاقت جسمانی ملزم به گرفتن روزه است. یک نوجوان در همان اوایل نوجوانی نیز میتواند قبح شدید گناهان دارای حد یا جنایات را دریابد و انتظار مجازات شدید در قابل آنها را داشته باشد؛ اگرچه نداند قانون چه مجازاتی برای آنها در نظر گرفته است. بنابر این، بعد از این درک، به مسئولیت کیفری وی در چنین جرایمی میتوان حکم کرد و او را مؤاخذه نمود.
اما وقتی درک شیوۀ امتثال، به درک ساختارهای پیچیدۀ اجتماعی وابسته میشود، با صرف درک صورت حکم نمیتوان دریافت که شیوۀ امتثال آن نیز درک شده است. هر نوجوان پانزده سالهای درمییابد که نباید مال را هدر داد؛ اما نمیتواند این حکم را اجرا کند؛ زیرا نظام گردش مال در جامعه را نشناخته و ممکن است به راحتی گرفتار معاملات غرری شود. چنین نوجوانی، حتی برخی از جرایم مربوطه را نیز ممکن است نشناسد؛ برای نمونه، نمیتوان از چنین نوجوانی انتظار داشت جرایم مربوط به چک را بشناسد. در واقع، مراد فقیهان از رشد در شرط تصرف مال و صحت معامله و مسئولیت مالی، شناخت همین امور است؛ چنان که پیشتر در تعریف سفاهت و رشد گذشت.
اما این مشکل تنها به حوزۀ مالی اختصاص ندارد. اگرچه در آیات و روایات حکم سفیه مالی بررسی شده است؛ اما این حکم، حکمی تعبدی نیست. سفاهت سطوح و انواعی دارد و در هر سطحی و نوعی احکام وضعی خاص خود را دارد و میتواند رافع نسبی تکلیف باشد.1 در هر حکمی که اجرای آن به شناخت ساختارهای پیچیده وابسته باشد، تکلیف و مسئولیت وابسته به توان درک این ساختارها است. کسی را که توان درک نفع و ضرر در حوزۀ سیاست را ندارد، نمیتوان مکلف به اجرای قاعدۀ لاضرر دانست و از مسئولیت خواست. کسی که فاصلۀ میسور و معسور را در امور اجتماعی نمیتواند تشخیص دهد، مکلف به اجرای قاعدۀ میسور نیست. نمیتوان کسی را که نمیداند حدود و ثغور نظام چیست و شواهد حفظ و تضییع نظام چیست، مکلف به حفظ نظام کرد. کسی را که نظام روابط بینالملل را نمیشناسد، نمیتوان مسئول تنظیم روابط بینالملل بر اساس «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ... إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِکُمْ (الممتحنة : 8 و9)» دانست. چه بسا چنین فردی، به جهت سفاهت و نادانیاش، شر خود را بر خیرش ترجیح دهد.
1در لسان قرآن و اهل بیت (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ) سفاهت دو معنی دارد. معنایی که در اینجا مد نظر است، نقصی در عقل مقابل جنون است که اثر کلی آن اختلال در شناخت و تصمیم است. اما معنای دیگر آن به هویت مکتبی اشاره دارد و نقصی در عقل مقابل جهل اشاره دارد. این معنا را در این آیات میتوان دید: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ (:آگاه باش که منافقان همان سفیهانند، اما نمیدانند. البقرة : 13)»، «وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ (:و جز کسی که خود را سفیه کرده، چه کسی از منش و فرهنگ ابراهیم رویگردان میشود؟ البقرة : 130)». در روایات نیز در جایی که کسانی چون معاویه یا شارب خمر سفیه خوانده میشوند، مراد این معنای دوم است. این معنا از سفاهت به هیچ وجه رافع تکلیف و مسئولیت کیفری و مالی نیست.