نقد دلایل صوفیه بر نفی شریعت
اما در جامعهی مسلمانان دو گروه دیگر نیز نفی لزوم شریعت میکردند. یکی از گروهها صوفیه است. ابتدا مناسب است منشأ عقیدهی صوفیه بررسی شود. البته به یک تفاوت اساسی روشنفکران سکولار با عرفا و اسماعیلیه باید توجه شود. رویکرد روشنفکران در انکار لزوم شریعت، سیاسی است و این رویکرد را میتوان حتی در استدلالهای آنها دید. اما رویکرد عرفا و اسماعیلیه در انکار لزوم شریعت سیاسی نیست.
عرفا سه مرتبه برای سلوک تعریف میکنند: شریعت، طریقت و حقیقت.1 این سه عنوان را میتوان سه نور مسیر سلوک نیز نام برد که سالک را در این مسیر هدایت میکنند.2 سید حیدر آملی تصریح میکند که شریعت، طریقت و حقیقت سه مرتبه از یک حقیقت واحدهاند؛3 اما نگاه برخی از صوفیه این بود که اینها سه منزلاند که اگر از اولی گذر کردی و به دومی رسیدی، اولی لازم نیست. برای نمونه، مولوی در دیباچهی دفتر پنجم مثنوی مینویسد:
شریعت همچو شمع است ره مىنماید و بىآن که شمع به دست آوری راه رفته نشود و چون در ره آمدی آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدی به مقصود آن حقیقت است، و جهت این گفتهاند که لَو ظَهَرَتِ الحَقائِقُ بَطَلَتِ الشَّرائِعُ همچنان که مس زر شود و یا خود از اصل زر بود او را نه علم کیمیا حاجت است که آن شریعت است و نه خود را در کیمیا مالیدن که آن طریقت است چنان که گفتهاند طَلَبُ الدَّلیلِ بَعْدَ الوُصُولِ إلی المَدْلُولِ قَبیحٌ وَ تَرْکُ الدَّلیلِ قَبْلَ الوُصولِ إلی المَدْلُولِ مَذْمُومٌ، حاصل آن که شریعت همچون علم کیمیا آموختن است از استاد یا از کتاب و طریقت استعمال کردن داروها و مس را در کیمیا مالیدن است و حقیقت زر شدن مس، کیمیا دانان به علم کیمیا شادند که ما علم این مىدانیم و عمل کنندگان به عمل کیمیا شادند که ما چنین کارها مىکنیم و حقیقت یافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدیم عُتَقاءِ اللَّهایم کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ، یا مثال شریعت همچو علم طب آموختن است و طریقت پرهیزکردن به موجب طب و داروها خوردن و حقیقت صحت یافتن ابدی و از آن هر دو فارغ شدن، چون آدمی از این حیات میرد شریعت و طریقت از او منقطع شود و حقیقت ماند.4
مرحوم محمد تقی جعفری در شرح این دیباچه مینویسد: «اکثر متصوفه و عرفا را عقیده بر آن است که آن سه مفهوم با یکدیگر مختلفاند، آنگاه در بیان نسبت هر یک از آنها با دیگری در میان خود اختلاف دارند... جلال الدین در آثار خود مخصوصاً در کتاب مثنوی با بیانات گوناگون و در همین دیباچه دفتر پنجم صراحتاً آن سه مفهوم را از یکدیگر تفکیک کردهاند.»5 او این رأی مولوی را به نقد کشیده و ابتدا رویکرد مخالف را نقل میکند که این سه را سه نام برای یک حقیقت میداند که به اعتبارات مختلف برای آن وضع شدهاند. سپس اتحاد شریعت و طریقت را ثابت میکند. پس از آن، شش رأی در تفسیر حقیقتی که انسان را از شریعت و طریقت بینیاز میکند، بیان میدارد و تصریح میکند که برخی از این تفاسیر از حقیقت، مانند وصول به ذات خدا، جز به عنوان شطحیات قابل پذیرش نیستند.6 در نهایت نتیجه میگیرد که حقیقت نقطهای نیست که پس از طی مسافتهای روحانی از مسیر شریعت و طریقت به آن برسیم، بلکه با برداشتن هر قدمی مطابق شریعت و پاک کردن هر گردی از آینهی دل، به همان اندازه از حقیقت مطلق برخوردار میشویم.7 وی در مقام اعتراض به مولوی میگوید:
وآنگهی مگر جلال الدین با آن همه مقامات معرفتی که به دست آورده است، به طوری که گاهی از رؤیت حقیقت دم زده و میگوید:
ذرهها دیدم دهانشان جمله باز |
گر بگویم خوردشان گردد دراز |
به علی (عَلَیْهِ السَّلَامُ) خطاب کرده و میگوید8:
ای علی که جمله عقل و دیدهای |
شمهای واگو از آنچه دیدهای |
پس جلال الدین قبول دارد که علی بن ابیطالب حقیقت را دیده است، چنان که خود او میفرماید: «لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً» (اگر پرده برداشته شود، بر یقینم افزوده نمیگردد) و ـ«مَا شَکَکْتُ فِی الْحَقِّ مُذْ أُرِیتُه» (از آن موقع که حقّ به من نشان داده شده است، کوچکترین شکی نکردهام». با این حال علی بن ابیطالب و خود پیامبر اکرم و سایر پیامبران و اوصیاء و اولیاء خود را از شریعت و عمل به دستورات الهی بینیاز ندیدند و تا آخرین نفس زندگی کوشیدند و تکاپو کردند و در هیچ یک از اقوال و افعالشان جملهی مرموزی مانند شطحیات دیده نشده است.9
دیدگاه مولوی در اشعار عرفانی بسیار رواج دارد و غالباً در توجیه کنار گذاشتن شریعت، فقیهان و متشرعان را به ریاکاری و تزویر و درغگویی متهم میکردند.
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند |
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند |
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس |
توبهفرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند10 |
مرحوم جعفری در جای دیگری این ادعا که شریعت مطلوب بالذات نیست، بلکه راهی برای رسیدن به حقیقت است، را نشان دادن سرابی حقیقتنما به مردم میداند که موجب میشود مردم از مزایا و عظمتهای شریعت و اخلاق عالیهی انسانی و رسیدن به حقیقت محروم بمانند.11 پیشتر میرفندرسکی نیز بر آن بود: «اشرف صنایع صنعت صاحب شریعتان باشد»12. امام خمینی (ره) در نقد دیدگاه صوفیه گوید:
طریقت و حقیقت جز از راه شریعت حاصل نخواهند شد، زیرا ظاهر راه باطن است، بلکه از آن فهم میشود که ظاهر از باطن جداییناپذیر است. کسی که مىبیند که با اعمال ظاهر و پیروی از تکلیفهای الهی باطن برای او حاصل نشد، بداند که ظاهر را، چنان که باید، برپا نساخته است. و کسی که بخواهد به باطن بدون راه ظاهر برسد، مانند برخی از صوفیان عوام، او هیچ دلیلی از طرف خداوند ندارد.13
1آملی، جامع الأسرار و منبع الأنوار، ص 367 و 386،انتشارات علمی و فرهنگی وزارت فرهنگ و آموزش عالی، تهران، چاپ اول، 1368.
2آملی، جامع الأسرار و منبع الأنوار، ص359.
3آملی، جامع الأسرار و منبع الأنوار، ص354.
4گولپینارلی، عبدالباقی، نثر و شرح مثنوی شریف، ص25، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، 1374. البته گولپینارلی در اسناد دیباچهی دفتر پنجم به مولوی تردیدی نیز روا میدارد (همان، ص29).
5جعفری، محمد تقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد بلخی، ص110، انتشارات اسلامی، چاپ یازدهم، 1367.
6جعفری، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد بلخی، ص116 و 117.
7جعفری، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد بلخی، ص118.
8متن «نمیگوید» است که قطعاً اشتباه چاپی است.
9جعفری، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد بلخی، ص119.
10دیوان حافظ.
11جعفری، محمد تقی، عرفان اسلامی، ص173، کرامت، چاپ دوم، 1376.
12میرفندرسکی، رساله صناعیه، ص95، بوستان کتاب، قم، 1380؛ و نیز رک: همان، ص105 و158.
13خمینی (امام)، سید روح الله، تعلیقه بر فصوص الحکم، ص201، مؤسسه پاسدار اسلام، قم، چاپ دوم، 1410ق.