مسئلهی آزادی
در دورهی معاصر، آزادی در میان جهان ارزش و جایگاه زیادی پیدا کرده و جنبشها، انقلابها، جنگها و فعالیّتهای سیاسی بسیاری برای آزادی ایجاد شده است. اگر چه فلاسفهی سیاسی بیشتر به مسئلهی آزادی توجه داشتهاند؛ اما نباید نتیجه گرفت که مسئلهی آزادی تنها در عرصهی سیاست مهم است. اهمیت این مسأله در عرصههای دیگری چون تربیت و اخلاق شاید بیش از اهمیت آن در سیاست باشد.
هم چنین، مسئلهی آزادى، در سالهای اخیر، یکی از مهمترین موضوعات مباحثات سیاسى در ایران در ساحت اندیشه و عمل بود. با این حال نظر میرسد این مسأله بیشتر بیش از آن که به عنوان یک مسئلهی فلسفهی سیاسی یا فقه سیاسی طرح شود، به عنوان یک شعار سیاسی و ایدئولوژی مورد توجه قرار گرفته و به همین جهت نقش سازنده و بنیادهای حِکمی دینی آن مغفول واقع گشته یا به بدفهمی دچار شده است. توجه به این بنیادها در فضایی علمی و ناآلوده به آشوبها و هیجانهای سیاسی میتواند در حل مشکلات اساسی زندگی و تدوین سیاستهای کلان کشوری بسیار مفید باشد.
هر چند زندگی در جامعهی سیاسی امکانات بسیاری نسبت به زندگی فردی ایجاد میکند؛ اما روشن است که با محدودیتهایی نیز همراه است. انسان نمیتواند هر آنچه میخواهد در جامعهی سیاسی انجام دهد. در این حال، این پرسش را میتوان طرح کرد: حدود مجاز عمل برای یک انسان در جامعهی سیاسی چیست؟ افرادِ یک جامعهی سیاسی نسبت به تأمین امکانات و شرایط مناسب برای خواستهها و نیازهای فردی چه حقی بر عهدهی جامعهی سیاسی دارند؟
مسئلهی آزادی غیر از مسئلهی کلامی ـ فلسفی اختیار است. مسئلهی کلامی ـ فلسفی اختیار ویژگیهای تکوینی انسان است: آیا ارادهی انسان بر فعل تحت سیطره و مالکیّت او است یا دیگری او را به سوی فعل سوق میدهد و نیز آیا انتخاب میان خوب و بد برای او ممکن است یا نه؟ اما در مسئلهی آزادی سخن از جواز یا تأمین امکانات و شرایط برای عملی است که هر فرد میخواهد انجام دهد.