مفهوم آزادی
مفهوم بدوی آزادی از مفاهیم بدیهی است و نمیتوان آن را با مفاهیم دیگری روشنتر کرد. اما با توجه به مفاهیم هم خانواده و متضاد با آن، فهم بهتری از این مفهوم به دست میآید. از معانی هم خانواده با آزادی میتوان به اختیار، حریت، رهایی، دارندگی، انتخاب، خلاصی، جدایی و از معانی متضاد با آن میتوان به اضطرار، اکراه، اجبار، بندگی و اسارت اشاره کرد.1
با وجود بداهت معنای آزادی، اختلاف نظر در تعریف آن بسیار زیاد است؛ اما این اختلافات ناشی از ابهام در موضوع نیست؛ بلکه ناشی از اختلاف مبانی معرفتی و ارزشی است. اساساً تعریف این نوع مفاهیم، برای روشن کردن موضوع نیست. برای نمونه، تعریف هایدگر از آزادی به «مشارکت در انکشاف صور واقعی امور» و تعریف هگل از آن به «ضرورت دگرگون شده» بیشتر ابهام دارد، تا خود مفهوم آزادی. در حقیقت، کارویژهی تعریف تنها روشن کردن موضوع نیست؛ بلکه در این نوع تعریفها، نظریهپرداز مواضع معرفتی و ایدئولوژیک خود را به صراحت در تعریف پیشنهادی خود لحاظ میکند. بنابر این، این تعریفها کردن موضع نظریهپرداز نسبت به موضوع روشن را روشن میکنند؛ نه خود موضوع را. تعریف این پژوهش از آزادی نیز بر همین مشی است.
آزادی، در کاربرد سیاسی آن، امری اعتباری است؛ به عنوان یک مبنای اولیه میتوان گفت: آزادی عبارت است وجود امکانهای متعدد و متنوع برای انتخاب مسیر آیندهی سیاست جامعه و عدم مانع در انتخاب هر یک از آنها. البته روشن است که این تعریفی مجمل است و آن مواضع معرفتی و ایدئولوژیک در آن تصریح نشده است؛ در حالی که هدف از تعریف آزادی لحاظ این مواضع در آن است.
معمولاً آزادی را به دو قسم سلبی و ایجابی (منفی و مثبت) تقسیم میکنند. آزادی سلبی «آزادی از...» است؛ مانند آزادی از اسارت. مفهوم معادل آن رهایی و مفهوم مقابل آن اسارت و اکراه است. در برابر، آزادی ایجابی «آزادی برای...» است؛ آزادی برای رسیدن به هدفی. آزادی ایجابی مستلزم دارندگی بوده و مفهوم مقابل آن اضطرار، تنگدستی و ناچاری است. اما نمیتوان آزادی سلبی و ایجابی را دو قسم آزادی نامید؛ بلکه این دو، دو وجه یا دو مرتبهی آزادیاند. معمولاً تقسیم آزادی به دو نوع مثبت و منفی به آیزایا برلین نسبت داده میشود. اما به نظر میرسد که مراد او به درستی فهم نشده است. ظاهراً وی در صدد بیان دو وجه آزادی است، نه دو مفهوم یا رویکرد به آزادی. وی چنین مینویسد:
نخستین از دو مفهوم سیاسی آزادی که من آن را به پیروی از دیگران «مفهوم منفی» خواهم نامید، در پاسخ این سوال مطرح میشود: چیست و کجاست آن قلمروی که در محدوده آن، شخص- یا گروهی از اشخاص- عملا آزادی دارند (یا باید آزادی داشته باشند) تا بدون دخالت دیگران آنچه را بخواهند عمل کنند و آنچنان که میخواهند باشند؟ اما مفهوم دوم از آزادی که من آن را مفهوم مثبت مینامم، در پاسخ این سوال مطرح میشود: منشا کنترل یا نظارت که میتواند کسی را وادار سازد که به فلان طرز خاص عمل کند یا فلان طور معین باشد، چیست و کیست؟ تفاوت این دو سوال روشن است؛ اگرچه ممکن است پاسخ آنها در مواردی بر هم منطبق بشود.2
رسیدن به یک مقصد مستلزم آزادی برای تأمین امکانات است؛ اما از سوی دیگر و پیش از آن مستلزم عدم اسارت یا بازداشت اکراهی از رسیدن به آن مقصد است. آزادی سلبی نیز به خودی خود ارزشی ندارد. یله و رها بودن آزادی نیست. آزادی، در ذات خود، از انتخاب و گزینش جداییناپذیر است. باید موضوعی برای گزینش وجود داشته باشد؛ یعنی چند امکان مختلف باید موجود باشد تا یکی گزینش شود. اما این گزینش ممکن است با اجبار صورت گیرد که در آن جواز گزینش وجود ندارد. پس آزادی را جز با لحاظ چهار وجه «رهایی»، «دارندگی»، «انتخاب» و «تعددِ موضوعِ انتخاب» نمیتوان تعریف کرد.
مفهوم سیاسی آزادی از مفاهیم اعتباری ارزشی است که در اعتبار آن باید وجوه متنوعی را لحاظ کرد؛ مانند: 1) «آزادی از چه چیزی» ارزش است؟ 2) «آزادی برای چه چیزی» ارزش است؟ به تعبیر دیگر، آزادی به چه هدفی روی دارد؟ 3) آزادی در چه چارچوبی قابل تعریف است؟ مثلاً در چارچوب قانون یا پیش از قانون یا در چارچوب اخلاق یا دین یا اساساً در چارچوب طبیعت یا چارچوبی دیگر؟ 4) آزادی، حق چه کسی است؟ عموم مردم، دولتمردان، گروههای خاص یا... 5) مسئول تأمین آزادی کیست؟ دولت، مردم یا گروههای خاص؟ 6) آیا آزادی مستلزم تحدید قدرت است؟ اگر چنین است، حد اعتدال آن دو چیست؟ اگر چنین نیست، چه رابطهای میان قدرت و آزادی وجود دارد؟ 7) آیا آزادی با مسئولیت رابطهای دارد؟ اگر چنین است، با مسئولیت در برابر چه کسی؟ 7) آزادی حد و قید دارد؟ اگر چنین است، چه حدود و قیودی دارد؟
- ۹۱/۱۰/۲۸