منشأ سیاسی شدن انسان
اولین ویژگی انسان سیاسی حضور در جامعه است. مفسران بسیاری در ذیل آیهی «لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا (الزخرف: 32)» اشاره کردهاند که انسانها از حیث تکوین به یکدیگر نیازمندند و در جهت برآوردن این نیاز خدمت متقابل به یکدیگر ضرورت مییابد (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص: 92 و ج18، ص 100)، (ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج25، ص201) (سبزوارى نجفى، ارشاد الاذهان الى تفسیر القرآن، ص497)، (بیضاوى، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج5، ص90)، (حسینى همدانى، انوار درخشان، ج15، ص 124)، (ابن عجیبه، البحر المدید فى تفسیر القرآن المجید، ج5، ص245)، (ملاحویش آل غازى، بیان المعانى، ج4، ص69)، ( حسینى شیرازى، تبیین القرآن، ص504)، (حسینى شاه عبدالعظیمى، تفسیر اثنا عشرى، ج11، ص469)، ( دروزة، التفسیر الحدیث، ج4، ص205 و ج4، ص502)، (فیض کاشانی، تفسیر الصافى، ج4، ص388)، ( خطیب، التفسیر القرآنی للقرآن، ج13، ص 128)، (طنطاوى، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، ج13، ص 78)، (طیب، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج12، ص 26)، (گنابادی، تفسیر بیان السعادة فى مقامات العبادة، ج4، ص56)، (نیشابورى، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج6، ص91)، (قمی، تفسیر قمى، ج2، ص283)، (فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج20، ص235)، (کاشانى، تفسیر منهج الصادقین فى الزام المخالفین، ج8، ص245)، (مکارم، تفسیر نمونه، ج21، ص50)، ( قرائتى، تفسیر نور، ج6، ص: 424)، ( حسینى شیرازى، تقریب القرآن إلى الأذهان، ج5، ص62)، ( ابوالفتوح رازى، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن، ج17، ص169)، (شوکانى، فتح القدیر، ج4، ص634)، (صادقى تهرانى، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج26، ص310)، (سید قطب، فی ظلال القرآن، ج5، ص3187). بنابر این، اصل نیاز انسانها به یکدیگر امری اجتماعی نیست؛ یعنی چنین نیست که نیاز متقابل انسانها به یکدیگر بعد از اجتماعی شدن انسانها باشد؛ بلکه این نیاز متقابل انسانها به هم، یک سایق اساسی به حیات اجتماعی میتواند به شمار آید. اما این مقدار هنوز برای اجتماعی شدن انسان کفایت نمیکند. به همین جهت است که مفسران در ذیل این آیه به بیش از این اشاره نمیکنند.
مفسران بسیاری در باب منشأ حضور انسان در جامعه، او را مدنی بالطبع خواندهاند؛ به این معنا که گرایش او به همزیستی با دیگران در خلقت او نهفته و غریزی است. برخی از مفسران در این مورد اشاره به مبدأ لفظی اشتقاق انسان دارند. برخی مبدأ لفظی اشتقاق ناس و انسان را از أنس دانستهاند؛ چرا که انسان بالطبع انس به همنوعان خود دارد (راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص94)، (الألوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج1، ص145) و (طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص312). البته روابط لفظی نمیتوانند خبر از عالم واقع دهند (تفسیر نوین، ص142) و حتی به نظر نمی رسد صرف استعمال واژهی انسان در قرآن بتوان دالّ بر این معنا دانست .
رشید رضا و مراغی در ذیل آیهی (بقره : 213) با استناد به عبارت «کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً»، با نقد نظریههای دیگر معنای أُمَّةً واحِدَةً را ارتباط معاش افراد انسانی به یکدیگر میدانند. رشید رضا نظریههای معمول، وحدت امت یاد شده در این آیه را وحدت عقیدتی، بر کفر یا بر توحید، بر ضلال یا بر هدایت، میدانند و کانَ را بر گذشته (ماضی) حمل میکنند. اما وی کانَ را بر ثبوت حمل میکند و وحدت امت را وحدت در تأمین معاش میگیرد (رشید رضا، تفسیر القرآن الکریم، ج2، ص282-281) و (مراغی، تفسیر المراغی، ج2، ص122). شریعتی نیز قسم به بلد را در (البلد: 1) اشاره به مدنیت طبعی انسان میشمارد (شریعتی، تفسیر نوین، ص198).
مفسران دیگری هم به طبعی بودن مدنیت انسان اشاره دارند؛ اما اشارههای آنان مستنبط از آیات نیست؛ بلکه بیشتر به مثابه مقدمهای برای فهم لایههای عمیقتر معانی آیات به کار رفته است (طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج12، ص25 و ج12، ص232 و ج13، ص103)، ( داور پناه، أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج8، ص290)، (حسینى شاه عبدالعظیمى، تفسیر اثنا عشری، ج6، ص226)، (بانوى اصفهانى، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج1، ص274 و ج4، ص67)، (مدرسى، من هدى القرآن، ج18، ص208)، (موسوى سبزوارى، مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، ج4، ص197).
اما در این میان، علامه طباطبایی بر آن است که انسان اجتماعی بالاضطرار است. وی مدنی بالطبع بودن انسان را چنین تفسیر میکند که انسان به دیگران نیاز دارد و نمیتواند مستقل از آنان زندگی کند و بنابر این در پی به خدمت گرفتن آنان است؛ اما در برابر با گرایش دیگران به استخدام خود مواجه میشود و ناچار به پذیرش تعامل با آنان و حیات میگردد (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص117). اما به نظر نمیرسد این نظریه چندان پذیرفتنی باشد. چنان که علامه خود در ذیل (البقرة : 213) اشاره میکند که اختلاف میان انسانها پس از پیدایش حیات اجتماعی است (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص126)؛ در حالی که مقتضای نظریهی یاد شده این است که منشأ اختلاف پیش از حیات اجتماعی باشد و حیات اجتماعی راهکاری برای رفع آن قلمداد گردد. هم چنین چنان که هم وی (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص166) و هم برخی دیگر از مفسران احتمال دادهاند، عبارت «جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة (الروم : 21)» مطلق باشد، نه مربوط به خصوص روابط زوجین (بیضاوى، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج4، ص204)، (قرشى، تفسیر احسن الحدیث، ج8، ص192)، (شبر، تفسیر القرآن الکریم، ص387)، (خطیب، التفسیر القرآنی للقرآن، ج11، ص497)، (قونوی، حاشیة القونوی علی تفسیر الامام البیضاوی، ج15، ص119)، (گنابادی، تفسیر بیان السعادة فى مقامات العبادة، ج3، ص217)، (کاشانى، زبدة التفاسیر، ج5، ص258)؛ میان افراد انسانی، مَحبت و مهری غریزی است که آنان را به سوی هم میکشاند. اجتماعی بودن انسان حاصل چنین گرایش غریزی افراد انسانی به سوی یکدیگر است؛ نه اضطرار حاصل از فشار جنگ همه علیه همه.