ارزشسنجی عمل سیاسی بر مبنای حکمت متعالیه
حیات بشری بر اساس ارزش تعریف میشود؛ به این معنا که هر انسانی برای زندگی کردن، بالفطره، ناچار است ارزشهایی را در نظر بگیرد و اعمال و افعال خود را با آن بسنجد.
امر اخلاقی عبارت است از صادر از موجود ذیشعور ذیاراده از آن حیث که ذیشعور ذیاراده است؛ به عبارت سادتر هر آن چه موجود مختار با آگاهی و به اختیار خویش برمیگزیند. به عبارت سادهتر، حسن و قبح اخلاقی برای هر آن چه موجود آگاهِ مختار با آگاهی و به اختیار خویش برمیگزیند، تعریف میشود.
منظور از اصطلاح عمل انسانی، هر آن چیزی از انسان ذیشعورِ ذیاراده است که از وی از آن حیث که ذیشعورِ ذیاراده است، صادر میشود1. عمل انسانی سنخهای گوناگونی دارد که عبارتاند از: افعال جوارحی و جوانحی، ملکات نفسانی، حالات روانی، و ارتباطات او با غیر، اعم از خداوند، ملکوتیان، انسانها2 و عالم طبیعت. همهی این امور متصف به حسن یا قبح میشوند.
در فلسفهی اخلاق و نیز علم کلام دو مسئلهی مهم راجع به حسن و قبح وجود دارد. مسئلهی اول این که: آیا حسن و قبح واقعیاند؟ به تعبیر متکلمان: حسن و قبح ذاتی است یا شرعی؟ مسئلهی دوم نیز به شناخت اخلاقی راجع است: آیا عقل در شناخت محاسن و قبایح فیالجمله استقلال دارد؟ به تعبیر متکلمان: حسن و قبح عقلی است یا شرعی3؟
حُسن (در برابر قبح) از کمالات وجودی متعلق به صادر اختیاری از فاعل مختار است؛ به عبارت دیگر، کمال مرتبهی لغیرهی فاعل مختار است، نه مرتبهی لنفسهی او. تعبیر منطقی این نکتهی حِکمی این است که حسن به نحو حقیقی بر فعل یا ملکهی نفسانی و مانند آنها حمل میشود (که صادر اختیاری از فاعل مختارند)؛ ولی حمل حسن بر خود فاعل مختار به اعتبار صدور حَسَن از وی است.
وحی علاوه بر ایفای نقش در شناخت محاسن و قبایح واقعی، تنها مرجع مشروع برای اعتبار حسن و قبح نیز وحی است. در حسن و قبح اعتباری، مبدأ اعتبار رضای الهی است و تمام حقیقت این مبدأ رضیالله بودن آن است؛ حق تعالی اولی از همگان به اعتبار رضایت خود برای امور دیگر است؛ جدا از این که علم او نیز برتر از علم همگان به منشأ اعتبار است.
مفاهیم وجودی مصداقی دارند که هم بدون حیثیت تقییدیه و بدون حیثیت تعلیلیه بر آن حمل میشوند این مصداق فرد بالذات نامیده میشود.
رضای جمیل بالذات، بالذات حسن خواهد بود و حسن رضای او معلل و مقید به امری نیست، جز این که رضای جمیل بالذات است. در مقابل میتوان گفت که مبدأ قبح نیز سخط الهی است.
انسان از آن جهت که مختار است؛ منشأ پیدایش پدیدههای فعل، حالات روانی و روابط (با خداوند، محیط زیستی و محیط اجتماعی)، باورها و ملکات نفسانی است. برخی از این موارد ممکن است بنفسه اختیاری نباشند، اما مبادی اختیاری دارند. به تعبیر فلسفی، این پدیدهها از انسان، از آن جهت که ذیشعور و ذیاراده است، صادر میشوند. ظهور اراده در سه پدیدهی فعل، حالات روانی و روابط آشکارتر است و از این جهت این سه پدیده را میتوان در عنوانی جامع گرد آورد. اصطلاح «عمل» در این نوشتار برای این عنوان جامع انتخاب میشود. هر عملی، با تعریف یاد شده، که هویت اجتماعی داشته و معطوف به مقولات اساسی سیاست باشد، عمل سیاسی است.
ضرورت جامعهی سیاسی مساوق با ضرورت عمل سیاسی است؛ به تعبیر دیگر، ناچار بودن انسان برای زندگی در جامعهی سیاسی، ملازم با این معنا است که انسان ناچار از عمل سیاسی است.
انسان در جامعه از طریق عمل اجتماعی خود را آشکار ساخته و به عنوان یک عضو مطرح میسازد. انسان تا در پایگاهی اجتماعی قرار نگیرد، عضو جامعه نخواهد شد؛ زیراجامعه شبکهای از روابط انسانی است که سازههای آن پایگاهها و نقشهایند، نه انسانها.
عمل اجتماعی در شبکهی ارتباطی با عمل اجتماعی دیگران هویت مییابد؛ در عین حال، به عنوان سازهای از این شبکه خود را نشان میدهد که میتوان آن را به نحو استقلالی لحاظ کرد و در برابر آن واکنش داشت. در افعال مرکب نظیر این هویت را میتوان دید. خم شدن در شبکهی ارتباطی با چند فعل دیگر، به گونهای که از آنها هیئت کلی نماز حاصل شود، به عنوان رکوع هویت مییابد. این خم شدن در خارج از این شبکه چنین هویتی ندارد؛ اما میتوان آن را مستقل لحاظ کرد و دربارهی ارزش اخلاقی آن سخن گفت و حتی قانون برای آن وضع کرد. به جهت این امکان لحاظ استقلالی است که میتوان فرد را نسبت به عملاش مسئول دانست و از آن بازخواست کرد.
حسن و قبح، اولاً و اجمالاً با عقل و ثانیاً و به تفصیل با وحی قابل کشف است. از آنجا که عمل سیاسی نیز قابل ارزشگذاری اخلاقی است، از این جهت برای کشف حسن و قبح اعمال سیاسی مراجعه به وحی ضرورت دارد. کشف تفصیلی حسن و قبح ملازم با کشف مرتبهی حسن و قبح از جهت الزامآوری و عدم آن است که فقه در پی آن است. بنابر این، قابلیت ارزشسنجی اخلاقی اعمال سیاسی مساوق با ضرورت فقه سیاسی است. روشن است که این ضرورت فقه سیاسی فرع ضرورت اخلاق سیاسی است.
هیچ کس بهتر از خود ربّ تعالی از عالم ربوبی آگاه نیست و نمیتواند عمل سیاسی را سامان ربوبی دهد. دین نیز آن نحوهای از زندگی که رضای حق تعالی در آن است. در حکمت متعالیه این نحوه از زندگی با سلوک به سوی مظهریت عالم ربوبی و اسمای حسنا مساوق است که کمال انسان در آن است و انسان کامل آن مظهر است و این همان اخلاق سیاسی است. اخلاق وقتی در مرتبهی الزامات شرعی عرضه میشود، همان فقه است. فقیه در پی کشف نحوهی رفتار و عمل بایسته به استناد شرعی در این نحوه زندگی است و فقیه سیاسی نیز در پی کشف نحوهی رفتار و عمل سیاسی بایسته به استناد شرعی در این نحوه زندگی است.
چنان که هر انسانی افعال انسانی را بالفطره با خوب و بد ارزشسنجی میکند؛ قابلیت ارزشسنجی خود انسان نیز بالفطره بدیهی است.
ارزشسنجی حکمت متعالیه از انسان مبتنی بر فطرتمندی انسان و ثابت نبودن رتبهی وجودی انسان در مراتب هستی است. فطرت هستی ویژهی انسانی است و تا در انسانی شکوفا نشود، آن انسان از مرتبهی بهیمیت به سوی انسانیت بالا نخواهد آمد.
کمالات اول و ثانی ملاصدرا اشاره به ارزشهای انسان سیاسی در مقام ثبوت بود. در مقام اثبات این ارزشها با نشانهشناسی، به نحو برهان إنّی شناخته میشوند.
1به عبارت دیگر، هر آنچه که از انسان از آن جهت که فاعل بالقصد است، صادر میشود. در ضمن توجه به نارسایی اصطلاح «عمل» برای این معنای عام لازم است. علت این انتخاب تنها محدودیت دامنهی معنایی لغات بوده است.
2یا همان روابط اجتماعی؛ این روابط در صور بسیار زیادی پدیدار میشود: مفاهمه و گفتگو، اختلاف و اتفاق، داوری، نقش و پایگاه، گروه، نهاد، فرهنگ و چرخههای اجتماعی.
3اصطلاح حسن و قبح شرعی به عنوان مقابل هر دو اصطلاح به کار میرود: حسن و قبح عقلی و حسن و قبح ذاتی. این دو اصطلاح حسن و قبح شرعی نباید با هم خلط شود.