جایگاه حق در سیاست
ورود مؤمن به حوزهی سیاست جز برای اقامهی حقّ و دفع باطل نیست؛ چنان که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روایتی محکم با اشاره به کفش پر از وصلهی خویش میفرماید:
وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا
به خدا قسم این برای من از امارت بر شما دوست داشتنیتر است، مگر این که حقی را اقامه نمایم یا باطلی را بَرکَنم.1
در نهج البلاغه در خطبهی معروف شقشقیه نیز میفرماید:
أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ
بدانید سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده، اگر جماعتِ حاضر نمىبود و گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمىکرد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که بر شکمبارگى ستمکاران و گرسنگى ستمکشان آرام نیابند، افسار خلافت را بر گردنش مىافکندم و رهایش مىکردم و در پایان با آن همان مىکردم که در آغاز کرده بودم و مىدیدید دنیاى شما در نزد من ارزش آب دماغ بز را هم ندارد.2
فقیه سیاسی بر همین اساس میتواند آن را مفهوم محوری در نظام معرفتی فقه سیاسی به شمار آورد.
1مفید (شیخ)، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد، کنگره جهانى هزاره شیخ مفید قم، چاپ اول، 1413ق.
2نهج البلاغة، ص52. هم چنین، نک: خمینی (امام)، روح الله، کتاب البیع، ج2، ص625، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى( س)، تهران، چاپ اول.